English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6422 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
underground water U اب درون زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
chthonian U درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
chthonic U درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
intratelluric U واقع در درون زمین
Other Matches
intercoastal U رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
in line processing U پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
reentrant U درون رو
ben U درون
inbound U به درون
in the recesses of the heart U در درون دل
abintra U از درون
core U درون
insides U درون
interiors U درون
interiorly U از درون
internally U از درون
interior U درون
inly U از درون
endogenous U درون زا
cores U درون
inward U درون
inside U درون
inhaul line U درون کش
endocarp U درون بر
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
intrafusal U درون دوکی
immigration U درون کوچی
intrastate U درون ایالتی
intrastate U درون کشوری
endogamy U درون همسری
endogenous U درون زاد
intrauterine U درون رحمی
intraindividual U درون فردی
feed U درون گذاشت
introflexion U سوی درون
feeds U درون گذاشت
inbuilt U درون بافته
introjection U درون فکنی
introspective U درون نگرانه
intracellular U درون یاختهای
intrapsychic U درون روانی
intrapersonal U درون فردی
intradermic U درون پوستی
endogen U درون زایی
endocrine U درون ریز
intramolecular U درون ذرهای
intradermal U درون پوستی
intramolecular U درون مولکولی
intramuscular U درون ماهیچهای
emigration U درون کوچکی
endogamous U درون همسری
intramuscular U درون عضلانی
intracranial U درون جمجمهای
interstitial U درون شبکهای
throughout U از درون وبیرون
endoscope U درون بین
endosmose U درون راند
insights U درون بینی
ataraxia U ارامش درون
autochthonous U درون خیز
endoderm U درون پوست
endocrinology U درون ریزشناسی
endocardium U درون شامه دل
endothelium U درون پوش
endozoic U درون جانوری
entoderm U درون پوست
entoptic U درون چشمی
entotic U درون گوشی
endobiotic U درون بافتی
endopsychic U درون روانی
endoplasm U درون مایه
endophagous U درون خوار
subversion U درون واژگونی
insalivate U درون یورش
inrush U درون یورش
inpouring U بسوی درون
inner directed U درون وابسته
inlier U درون هشته
ingression U درون روی
influent U درون ریز
endogenous variable U متغیر درون زا
endogeny U درون زایی
endolymph U درون- لنف
idiotropic U درون نگر
ingrowing U درون رویان
endomorph U درون دگرگون
insight U درون بینی
retropulsion U درون ریزی
intravenous U درون وریدی
talents U درون داشت
talent U درون داشت
subjectivism U درون گرایی
intercontinental U درون بری
interiors U درونی درون
talented U درون داشت
introspection U درون نگری
intravenously U درون وریدی
innate U درون زاد
online U درون خطی
interpolation U درون یابی
introspection U درون گرایی
self reflection U درون اندیشی
interpolation U درون گیری
inborn U درون زاد
interior U درونی درون
on line U درون خطی
entrance U درون رفت
inputted U درون داد
entrances U درون رفت
located inside U در درون قرارگرفته
inwards or inward U سوی درون
introspective U درون نگر
introvert U درون گرا
introversion U درون گرایی
interpolations U درون گیری
interpolations U درون یابی
introverts U درون گرا
entrancing U درون رفت
entranced U درون رفت
input U درون گذاشت
inbreeding U درون همسری
assimilation U درون سازی
input U درون داد
inland U درون کشور
inputted U درون گذاشت
pronation U درون گرداندن
transcrystalline U درون بلورهای
incurvation U خم سازی سوی درون
internal combustion engine U موتور درون سوز
interpolate U درون یابی کردن
incurvation U خمیدگی سوی درون
in line coding U کدگذاری درون برنامهای
pitman U کارگر درون معدن
endocrine gland U غده درون ریز
introverts U بسوی درون کشیدن
within group variance U پراکنش درون گروهی
ductless glands U غدههای درون ریز
introvert U بسوی درون کشیدن
interpolates U درون یابی کردن
upcountry U درداخل یا درون کشور
interstitial hydride U هیدرید درون شبکهای
interpolating U درون یابی کردن
at home and abroad U در درون و بیرون کشور
site license U مجوز درون سازمانی
interpolated U درون یابی کردن
self scrutiny U درون خویشتن بینی
class inclusion U درون گنجی طبقهای
self examination U درون خویشتن بینی
screwthread U خان درون پیچ
incurved U خمیده سوی درون
introspective psychology U روانشناسی درون نگر
intramolecular force U نیروی درون مولکولی
emptied U بدون چیزی در درون
emptier U بدون چیزی در درون
empties U بدون چیزی در درون
emptiest U بدون چیزی در درون
empty U بدون چیزی در درون
intraclass coefficient U ضریب درون طبقهای
Recent search history Forum search
2میشود جواب دهید برای په جواب flower bed را پیدا نکردیم
1internalising somatic systems
1چندمین
2معنی اسم تیتان چیست؟
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
1من عاشق تنها فرشته روی زمین شدم
0کلمه ای در انگلیسی که معنای از درون جوشیدن و تراوش کردن را بدهد
0coopling
0او در حالیکه پا به زمین میکوبید گفت:
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com